طی اخبار رسیده از روستای سیرجارون امسال اولین کشاورز که شروع فصل کشاورزی را آغاز کرد کسی نبود جز آقای رحمت هادی زاده ـ پدر زحمت کش و بزرگوار بنده ـ که از همین جا بر دستان مقدسش بوسه میزنم :
این شعر که یکی از سروده های خودم می باشد تقدیم به پدر بزرگوارم :
دیشب میان زندگی
دیشب میان مرگ
از زیر ریشه های شب
در پیچ و تاب برگ
نام ترا صدا زدم...!
وانگه میان این سکوت
بعد از صدای نام تو
آوازه ی بلند شب
فریادها کشید :
فریاد می کشید و مرگ .
از لابلای دامن
شبرنگ زندگی
در پیچ و تاب خسته ی
دستان تو
آرام میگرفت !
این درد خستگی
لالایی شبانه ایست .
بی آنکه با ترانه ای
در خواب میروی...!
نای جدال با
این راه و رسم زندگی
شطرنج ناتمام
تندیس غیرت و
پرواز آرزوست...
آری گذشتن از جان
در حفظ آبروست....
دستان تو
بعد از نماز کار
سجاده ی عبادت و
سنباده ی زمخت زندگیست..
این قبله ی من است !
با واژگان هستی و
از ذره ذره ی وجود
نام ترا صدا زدم .
نام تو ای پدر...
شاعر : شهرام هادی زاده